پسر زیبایم 8 شهریور سالروز ازدواج من و بابایی بود وارد سال 6 زندگی شدیم ازدواجی که ثمره ان فرشته زیبا و کوچولویی بنام شایان است. فرشته ای که با امدنش مهربونی با خودش اورده.خنده هایت برایم ارامش میاورد هرگاه که به سمتم میایی وتو را در آغوش میگیرم تمام وجودم سرشار از تو میشود. پسر زیبایم بازی کردن با تو خیلی لذت بخش است و بودنت در کنارمان لذتهای زندگی را بیشتر کرده است. عزیزم میدانم هنوز نمیتوانی این احساسات را درک کنی اما روزی که خودت فرزند داشته باشی معنای تمامی واژه ها را درک خواهی کرد. خیلی وقتها دوست دارم بیایم و برایت بنویسم تا تو بدانی که چقدر دوستت دارم اما فندق کوچولوی من درگیریهای روزمره اجازه این کار را به من نم...