شایانشایان، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 21 روز سن داره

شایان مرد آهنی

بهار92 می اید..

    بوى بهار می‌آید، بوى نوروزى پرشکوفه، هواى تازه ی این روزها و جوانه‌هاى روییده بر شاخه‌ها گواه رسیدن بهار است. بهار در ترانه ،احساس قصّه ی ماندگاریست، تولدیست در سرای زیبای عاطفه و شعریست در سایه ی روشن مهر . می توان نبض امید را در سرزمین شکفتن احساس کرد و گل واژه ی ایام را در گذر گاه خاطرات به یاد آورد . بهار نغمه ی موزون باران است ,  جرعه ای از ترنّم آبی عشق , روحی است که دل را در ساحل حضور به خلوت می آراید . نسیم مهر در کوچه های محبّت نوید عشق می دهد و آهنگ نفس های بهار , رویا را سرشار از شکوفه می کند . عمریست در بهار که خلوتگاه حضور در آن مانده است , و نهال احساس در آن غزل عشق می سراید . ...
15 اسفند 1391

اندر احوالات 15 ماهگی

پسر گلم سلام. عزیزم الان که تو خوابیده ای من دوست دارم برایت بگویم و بنویسم تو زیباترین مخلوق خدا و بهترین برای ما هستی. پسرم وقتی به چشمان زیبا و نگاه معصومانه ات نگاه میکنم با خود میگویم باید بتوانم برایت بهترینها را مهیا کنم. وقتی دستان کوچولویت را در دستم میگیرم ارامش پیدا میکنم که تو را دارم و از روزی که تو را دارم حس مادرانه را میفهمم ومیدانم که هر مادری و هر پدری چقدر فرزندش را دوست دارد.معنای جگر گوشه را درک میکنم. شایان عزیزم: میخوام بگم که تو الان با پاهای کوچکت در فضای خانه قدم برمیداری و خود را به هر جا که دوست داری میرسانی. بخوبی معنای حرفهایم را میفهمی وقتی میگم بریم کنار کامپیوتر بدو میای و تمام کلیدها را به ترت...
3 اسفند 1391

دندانپزشکی

سلام به نون خامه ای مامان. پسر گلم دیروز 3/11/91 بردمت دندانپزشکی تا دندونهای کوچولوی پایینت که ریز مونده معاینه بشه تا یک وقت مشکلی نباشه. بیمارستان دکتر شیخ رفتیم. پسر خوب مامان که اون همه بچه دیده بود خوشحال بود کلا فکر کنم روابط اجتماعی بالایی داری. کلم معطل شدیم تا نوبتمون شد اقای دکتر ادم مهربونی بود اولش کلی از شایان تعریف کرد اما شایان حاضر نبود دهنشو باز کنه ومجبور شدیم با مختصری زور این کارو بکنیم عسلک همچین سر و صدا به پا کرده بود که من متوجه حرفهای دکتر نمیشدم.خوب شد بابایی همراهمون بود. اما همین که از اتاق اومدیم بیرون انگار هیچ خبری نبوده و مثل همیشه عشق مامان و بابا شروع به خندید...
4 بهمن 1391

شایان و دومین سفر3/10/91

پسر گلم، فندق کوچولوی ما برای دومین بار به سفر رفت البته با هواپیما قبل از رفتن نگران بودم که تو هواپیما نخوابه و بیقراری کنه اما خوشبختانه تمام طول مسیر در خواب ناز بود اما به محض رسیدن به فرودگاه دبی شروع به غر زدن کرد کلی باهاش بازی کردیم اما تا زمانیکه بازی میکرد اروم بود و بعد دوباره شروع میشد.خلاصه همین که به هتل رسیدیم انگار دنیا را بهش داده بودن چنان روی تخت غلت میزد و خودش را پرتاپ میکرد انگار که هیچ لذتی بالاتر از این کار در دنیا نبود. مخصوصا اگه کنترل تلویزیون در دستش بود. ما با این گل پسر بازیهای ابی رفتیم رودخانه موج خیلی براش جالب و لذت بخش بود سینما سه بعدی رفتیم که خوشبختانه خوابید. و با تمام اینکه پسرمون غر زیادی زد ...
11 دی 1391

عکس شب یلدا

  پسر عزیزم، دومین شب یلدا در کنار بودن تو هم گذشت امسال برخلاف پارسال بابایی پیش ما بود و ما هر سه با هم اول رفتیم خونه پدر جون و بعد هم رفتیم خونه عمه افسانه نا گفته نمونه که ظهر هم رفتیم اتلیه و از پسر گلم چند تا عکس گرفتیم .             ...
11 دی 1391

یلدا

  پسر عزیزم فردا آخر پاییز است وشب یلدا و این دومین شب یلدایی است که ما در کنار هم هستیم. زیباترینم و بهترینم برای تو سلامتی و شادابی رو میخوام.دوست دارم بهترینها برایت اتفاق بیفتدو همیشه روی صورت مثل ماهت جز لبخند چیزی دیگه نباشه.   دوستت دارم     شایان عزیزم شب یلدای تو هم پیشاپیش مبارک.     ...
29 آذر 1391

13ماهگی

زیباترینم، عشقم،عمرم،نفسم   ماهگرد تولدت مبارک.   مینویسم... دوستت دارم چون تنهاترین ستاره زندگی منی دوستت دارم چون تنها ترین مصراع شعر منی دوستت دارم چون تنها ترین فکر تنهایی منی دوستت دارم چون زیباترین لحظات زندگی منی دوستت دارم چون زیباترین رویای خواب منی دوستت دارم چون زیباترین خاطرات منی دوستت دارم چون به یک نگاه عشق منی   دوستت  دارم  چون  دوستت دارم…     ...
19 آذر 1391