شایانشایان، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره

شایان مرد آهنی

5 ماهگیت

1391/1/26 14:44
621 بازدید
اشتراک گذاری



سلام به قند عسل نازم. فدای تو پسر خوبم بشم که هر روز شیرین تر از روز قبل میشی. پسر خوبم تو
وارد 5 ماهگیت شدی و استرسهای منو بیشتر کردی. اخه مامانت باید از 15 اردیبهشت بره سرکارش
و مونده که چطوری از تو گل زیبا جدا بشه تو خیلی کوچولو هستی و شیطونم شدی دوست داری
یک نفر با تو بازی کنه. اگه شیفت شب برام بذارن چکار کنم؟هنوزم مشخص نشده که چه 
برنامه ای برای تو داریم. بابایی میگه ببریم خونه مامان بزرگت اما من نمیدونم با اون
همه مصیبتی که تو سال قبل داشتن میتونند تو رو نگه دارن یا نه مخصوصا که
هر روز که بزرگتر بشی نگهداریت مشکلتره. متاسفانه مثل اینکه همه 
با هم تعارف دارند.اما امیدوارم تو گل من آسیب نبینی. میدونی شایانم
من خودم روی تو خیلی حساس شدم کار هیچکسو برای تو قبول
ندارم و فکر میکنم که فقط منو و بابایی هستیم که خیلی
حواسمون به تویه. بگذریم قندک مامان تو دیگه واسه
خودت اقایی شدی اما مثل دخملا خیلی ناز میکنی
هر وقت قلقلکت میدم و روی پام بالا و پایینت میبرم کلی میخندی  

الان چند روزه واست خوردن غذای کمکی رو شروع کردم روز اول حریره بادوم بهت دادم اولش ناز کردی اما 2 قاشق بعدی رو راحت خوردی و منتظر 3 بودی که من ترسیدم بهت بدم و نفخ کنی. روز بعد
لعاب برنج خوردی .اما نه با اشتها فکر کنم از طعمش لذت نبردی. و اما روروئک واست افتتاح
کردم اونقدر با تعجب بهش نگاه میکردی و قیافت دوست داشتنی شده بود که دلم
قورتت بدم. میدونی مامانی خسته میشه همش تو رو بخواد بغل نکنه از طرفی
دلمم نمیاد مدام روی تخت دراز کش باشی واسه همین بهترین راهکار بود.
اما دوست دارم پسر کوچولوی من بتونه زودتر راه بیفته و شیطنت کنه.
                                             
 

 عکسها در ادامه مطلب....

نازنینم چند روزه هوا خیلی گرم شده
و تو عشقم خیلی بهانه گیری میکنی فکر
کنم گرمت میشه و نمیتونی منو متوجه کنی اما
دیروز 24فروردین که لباساتو کم کردم خیلی ارومتر شدی
و اما خیلی هم زیباتر از قبل.اون پاهای کپلی و اون دستای چین
چینیت دلم میخواست فشار بدم. مامانی هم دوستاش قرار بود بیان
دیدنش و کلی مهمون داشت و از اونجاییکه بابا هم طبق معمول همیشه
اخر هفته بخاطر کارش مجبور بود خونه نباشه خیلی اذیت شدم بازم خدا خیر بده
مادرجونو که با خاله مهدیه به دادم رسیدندو اما این سنسور گاز اشپزخونه
امانمو بریده بود اخه نمیدونم چرا اونم باید تو همچین روزی خراب میشد
صدای آِژیرش امانمو بریده بالاخره مجبور شدم مزاحم همسایه بشم
و کمک بخوام.اما خوب مهمونی به خوشی برگزار شد وخیلی هم
خوش گذشت بخصوص به من که مدت زیادی بود دوستامو
ندیده بودم.امیدوارم تو کوچولوی نازمم اذیت نشده باشی


 

دلبسته به سکه های قلک بودیم /
 دنبال بهانه های کوچک بودیم /
 رویای بزرگتر شدن خوب نبود /
 ای کاش تمام عمر کودک بودیم .



شایان عزیزم برایت آرزوی سعادت و کامروایی دارم. 
دوستت دارم
دوستت دارم
دوستت دارم
..................
..............

فنچ کوچولو عاشقتم


عکسها در ادامه مطلب... 



اینم عکسهای پسر گل مامان و بابا


 



 

فدای زبون خوشگل کوچولوت
 

 

آخ جون غذا.....


 

بی خیال دنیا من که خوابیدم شما خود دانی





بدون شرح...


 



 

نترسیدم دارم گریه میکنم..


 


این چیه  دیگه هان



نه خوشم اومد باحاله



 

شایان مرد آهنی که میگن منم
 

 
امان از گرما...






اینم یک مدل مو 






 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

نگین مامان رادین
26 فروردین 91 18:05
سلام چه پسملی نانازی دارین خدا حفظش کنه،من فدای اون دستهای کوچولوت بشم قربونت با موهای فشنت عسلک


مرسی عزیزم و ممنون از اینکه به ما سر زدین.
مامان آرتین
31 فروردین 91 13:47
سلام دوست عزیزم. هزار ماشالا خیلی نازه آقا شایان
ممنونم که به ما سرزدین با اجازه لینکتون کردم. چون آدزس وبتون رو اشتباه گذاشته بودین با تاخیر بهتون سر زدم


مرسی عزیزم.آرتین جانو ببوس.