شایانشایان، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره

شایان مرد آهنی

بدون عنوان

سلام صبحت بخیر شایانم تو خوابی ،بابا رفته تهران،مامان هم امروز سرکار نمیره 14 مهر 1393 شایان تا این لحظه ، 2 سال و 10 ماه و 27 روز سن دارد     پسر خوبم نمیدونی چه حس قشنگیه داشتنت،بوسیدنت،بوئیدنت و در آغوش چسباندنت بعضی روزا سرکارم اونقدر دلم واست تنگ میشه و غصه تو رو میخورم مخصوصا وقتی با التماس بهم میگی نرو بهت میگم برو خونه مامان بزرگ سریع بهم میگی خودتم میای؟   عزیز دلم  هروقت بهت نگاه میکنم دویدنت و شیطونیات رو میبینم خداروشکر میکنم که سالمی و پیش ما و برای ما هستی. نگاه کردن به چشمای زیبات لذتی داره که فقط من  بابایی درکش میکنیم و شاید زمانیکه خودت پدر بشی بفهمی من چی گفتم. &...
14 مهر 1393

برای پسرم

شایان عزیزم،پسر مهربونم،نمیدونی چقدر دلتنگ تو هستم. با وجودیکه فقط 3 ساعت از ندیدنت میگذرد اما دلم به اندازه یک دنیا برای تو تنگ شده. قشنگم نگاه معصومت را میپرستم اما نمیدانستم که گاهی باید... میدونی عزیزم دوست ندارم بعضی جملات کامل بشن اما همیشه دلم میخواهد که تو بهترین ها رو داشته باشی.زیباترینم گاهی فکر میکنم که لیاقتت بالاتر از خیلی چیزهاست اما تو حالا پیش من و برای من هستی دوست ذارم تمام دنیا بی کم و کاست مال تو باشد. دلم میخواهد هیچگاه غصه را در چشمان زیبایت نبینم و بخاطر همین برای تو تلاش خواهم کرد. نگرانیهایی که گاهی اوقات از زندگی روزمره به تو هم القا میشود بیش ازهر چیز خودم را نگران میکند و باز برخود لعنت میفرستم که چرا بخاطر تو...
25 خرداد 1392

برای شایانم

    از جنس کدام نــــور بودی ستاره من؟ که جسارت بــــا تو بودن در من جنبید؟ و من چه عاشقانه به رویت لبخنـــــد زدم …و تو چه مهربانانه لبخندم را پاسخ گفتی و ایـــــــن شد… عاشقانه ی آرام “مـــن و تـــــو” ...
2 آذر 1391

بدون عنوان

    چه خوب شد که آمدی... خانمان غرق سکوت بود ، دلهایمان سرد و شکسته ، هر روزمان مثل دیروز و هر ثانیه بانگ تکرار ، جان یخ زده ما حسرت گرمای تو را داشت . تو که آمدی ؛ زمستان را بهاری کردی و تمام گلها به حضور قدمت سبز شدند و از  آسمان برف شادی بارید . تا به حال اینقدر خدا را نزدیک احساس نکرده بودیم ، بویت بوی بهشت ، نفست عطر بهار و نگاهت حضور مقدس خدا و تو بودی این فرشته خاکی . چه خوب شد که آمدی و شدی همه دنیای ما. تو که می خندی روحمان تازه می شود و هر آهنگ صدای تو ما را به آنجا می برد که فرشته چنگ می نوازد . کاش دنیا روی لبخند تو توقف می کرد که از آن شور بهشت می بارد و باز هم چه خوب شد که آمدی ... ...
26 مهر 1391

شایان در حیاط

پسر کوچولوی دیگه واسه خودش آقایی شده هر کی میخواد از خونه بره بیرون سریع میره تو بغلش. علاقه به بیرون پیدا کرده و هر چقدر هم خسته باشه بیرون خونه آرومتره. واسه همین بعضی روزا که کارم کمتره میبرمش تو حیاط تا روروئک سواری کنه.   ...
21 شهريور 1391