2 ماهگی
عروسک تو بغلی بابا ما رو ببخش که در این روز مجبور شدیم تو رو ببریم واکسن بزنیم. از روز قبلش استرس داشتم و غصه تو نو گلو میخوردم. صبح که میخواستیم بریم تو وروجک خیلی خوشحال بودی اما ما نه. لحظه ای که میخواستند واکسن بزنند من تو اتاق واینستادم بابایی هم بیرون بود .مادرجون پیشت بود فقط یک صدای کوچولو ازت شنیدم. پسر من عجب مرد صبوری بود . اون روز بعدظهر هم کلی مهمون داشتیم و تو عشق نازم اذیت شدی. تب کرده بودی و تا نیمه های شب ناله میکردی با وجودیکه مامانیت پرستاره اما نمیتونست درد پسر کوچولوشو ببینه ساعت 3 صبح خوابت برد.این روزا تو خیلی ملوس شدی همش میخندی اخه پسرم ابهتت کجا رفت؟ مدام اقو اقو میکنی و لبخند تحویل میدی. پا کوچولو خدا نگهدارت باشه . دوستت داریم.
اینم عکس های دو ماهگی نی نی ناز مامان و بابا
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی