تولد تولد

سلام به پسرگلم،زیباترین و بهترین برای من.
نازنینم اول از همه منو ببخش که نمیتونم سریعتر از این به وبلاگت سر بزنم.

عمر من تو الان یک سالت شده و من از خدا ممنونم که چنین فرشته ای رو به من و
بابایی داده. انگار همین دیروز بود که برای اومدنت هر روز تعداد روزهای
تقویمو میشمردم و تو بالاخره در یک شب برفی و سرد پاییزی زودتر از
موعد مقرر اومدی.
یک سال را در کنار هم گذراندیم و امیدوارم خدا تو رو همیشه سالم
وسرحال برای ما نگه داره.
عزیزم تولد تورو 13 ابان گرفتیم چون مامانت روز دیگه ای بیکار نبود.
جوجه کوچولوی مامان متاسفانه تو گرفتن عکس با ما همکاری
نکردی.اما این مهمونی کوچیک به خوبی برپا شد.
عزیزم امیدوارم بتونم هر سال این چشن هر چند کوچولو واست برپا
کنم.
گل پسرم الان چند روزه که میتونی تعادلتو حفظ کنی و چند قدم
برداری و این منو خیلی خوشحال کرده چون دیگه واسه راه رفتن
خودت اقدام میکنی و نگاه معصومتو به من نمیاندازی

تا منم غصه بخورم.
پسرم به خوبی مامان و بابا و دد میگه و هر چی که
میخواد انگشت اشاره رو به همون سمت میگیره و صدا میزنه.
هر وقت کانال تلویزیون تغییر میدی یا خرابکاری میکنی
با صدا و اشاره به من میفهمونی که یک کاری انجام دادی.

بعضی اشیا رو مثل تلفن-کنترل-توپ و عکس خودتو به خوبی
میشناسی و هر وقت اسمشو میبرم سریع به طرفش نگاه میکنی.

و اما عکسها در ادامه مطلب