شایانشایان، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 12 روز سن داره

شایان مرد آهنی

شایان گل پسر

پسر کوچولوی ما در 17/8/1390 ساعت 5 صبح در بیمارستان سینا توسط دکتر بهلول بدنیا اومد. اسمشو از قبل انتخاب کرده بودیم.نازنازی ما خیلی عجول بود اون 15 روز زودتر از موعود اومد. خیلی کوچولو بود. وزنش2520 گرم قدش48 سانتی متر و دور سرش 31 سانت بود.اما خدا رو شکر سالم و سرحال بود.     ...
10 فروردين 1391

مکیدن انگشت گل پسر

سلام فنچ کوچولوی من.مهربونم  تو در 2ماه و11 روزگی شروع کردی به مکیدن انگشتان مبارکت.البته انگشت که نه باید گفت دستات. انچنان با ولع دستاتو میخوردی که هر کی میدید فکر میکرد که چقدر گرسنه ای. اونقدر ملچ و ملوچ میکردی که بیا و ببین. الهی دورت بگردم اونقدر بچه فانعی بودی که بعضی وقته بجای انگشت میخواستی هر دو تا دست با هم تو دهنت جا بدی و در اخر هم به جیغ بنفشت منجر میشد. من و بابایی خیلی تلاش میکریم که این اتفاق نیفته اما مثل اینکه مرغ یک پا داشت و تو کوچولوی زیبا کار خودتو میکردی .منم میموندم که حالا چکار کنم؟       ...
10 فروردين 1391

12 روزگی

سلام پسر زیبا رویم.اول از همه چیز دلم میخواد بهت بگم که من و بابایی تو رو خیلی دوست داریم. اما بعدش برات بگم که متاسفانه تو عشق من در این روز بابا بزرگتو از دست دادی. میدونی داشتن بابا بزرگو و مامان بزرگ واسه نوه ها نعمت بزرگیه. اما تقدیر چنین بود و ما از این نعمت محروم شدیم. خیلی وقت بود که حالش خوب نبود وخیلی هم دوست داشت تو رو ببینه اما نشد. همه ما ناراحت شدیم اما در برابر خدا فقط باید شاکر بود و صبر کرد.اگه بود حتما تو دردونه ما رو خیلی دوست داشت اما تو عزیزم با وجودیکه حسش نکردی همیشه به یادش باش. ...
10 فروردين 1391

2 ماهگی

عروسک تو بغلی بابا ما رو ببخش که در این روز مجبور شدیم تو رو ببریم واکسن بزنیم. از روز قبلش استرس داشتم و غصه تو نو گلو میخوردم. صبح که میخواستیم بریم تو وروجک خیلی خوشحال بودی اما ما نه. لحظه ای که میخواستند واکسن بزنند من تو اتاق واینستادم بابایی هم بیرون بود .مادرجون پیشت بود فقط یک صدای کوچولو ازت شنیدم. پسر من عجب مرد صبوری بود . اون روز بعدظهر هم کلی مهمون داشتیم و تو عشق نازم اذیت شدی. تب کرده بودی و تا نیمه های شب ناله میکردی با وجودیکه مامانیت پرستاره اما نمیتونست درد پسر کوچولوشو ببینه ساعت 3 صبح خوابت برد.این روزا تو خیلی ملوس شدی همش میخندی اخه پسرم ابهتت کجا رفت؟ مدام اقو اقو میکنی و لبخند تحویل میدی. پا کوچولو خدا نگهدارت باشه ...
10 فروردين 1391

مهمانی

عزیز دلم خیلی وقت بود من و بابا تصمیم گرفته بودیم که بخاطر ورود تو میهمان کوچک به زندگیمون مهمونی بدیم اما چون گرفتاریها زیاد بود وقت نمیکردیم اما بالاخره در سه ماه و 5 روزگی این وعده عملی شدو ما مهمونی کوچکی در رستورانی همنام خودت شایان برپا کردیم .مهمونی خوشبختانه خوب برگزار شد اما شما نازنین پسر از اونجایی که جز تخت مامان و بابات که فعلا عرصه سلطنت خودت کردی جای دیگه ای رو دوست نداری اون روز خیلی خوشحال نبودی فقط بهونه میگرفتی. عشق من از صمیم قلبم دوستت دارم. امیدوارم سالها شاد و خرم در کنار ما سالم وسرحال زندگی خوبی داشته باشی.     ...
10 فروردين 1391

خرگوش سفید

سلام شایان جان. پسر گلم نمیدونم چقدر  روانشناسی و تستهای ان را بعدها باور خواهی داشت.اما هر سال بنام یک حیوون نامگذاری شده که تو قندک من در سال خرگوش سفید بدنیا اومدی خصوصیات متولدین اون سالو واست میذارم شاید جالب باشه. مشخصات كلي متولدين سال گربه یا خرگوش :  موجودی لطیف گربه و در ژاپن خرگوش دانسته اند؛ حال گربه باشد يا خرگوش، هر دو هنگام سقوط، روي چهار دست و پاي خود فرود مي آيند. متولدان سال گربه شادترين انسان ها و اشخاصي خوش ذوق، اهل معاشرت، عاقل،‌بردبار و كمي بلند پرواز هستند كه هنگام برخورد با ديگران شرافتمندانه رفتار مي كنند. هيچ كس نمي تواند آنها را دست كم بگيرد؛ زيرا همراهان خوبي هستند و مي دانند چگونه ...
10 فروردين 1391