شایانشایان، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 28 روز سن داره

شایان مرد آهنی

چهارشنبه سوریت مبارک

             شایان جان:           واست آتیش روشن کردم که اخر زمستونه / چهار شنبه ی اخر سال قلب من آتیش بارونه          غمهاتو آتیش میزنم سرخی آتیش مال تو / چشم حسودا کور شه از عشق میون من و تو                                                  سوختن غصه هات تو آتیش آرزومه !    چهارشنبه سوریت مبارک آتیش پاره           و اما فلسفه  چهارشنبه سوری.....   ...
10 فروردين 1391

من مریض شدم...

امروز 4 فروردین ماه روز جمعه است .4 روزه که وارد سال نو شدیم اما بشنوید از زبان پسر کوچولوی من.  روز اول بعد سال تحویل همراه مامان و بابام خونه مامان بزرگم رفتیم چون بزرگ فامیله و اولین سالیه که بابابزرگم در بین ما نبود همه اقوام اومدند اونجا .عمه و عمو هم با خانواده هاشون بودند.اما من شلوغی زیاد دوست ندارم و اذیت میشم. ناهارو همه با هم خوردیم. من (شایان)چند روزی بود سرفه میکردم اما از اون وز بیشتر شد. ساعت فکر کنم 7 بعدظهر بود که رفتیم خونه پدرجون.اما حال نداشتم واسه همین زیاد نموندیم برگشتیم خونه اما صبح روز دوم نوروز سرفه هام خیلی زیاد شد طوریکه دل بابا و مامانم به درد میمود از اونجاییکه تعطیلی بود مونده بودند چکار کنند چون ...
10 فروردين 1391

آخرین لحظات

الان که دارم مینویسم یک ساعت به تحویل سال 90 بیشتر نمونده. تو پسر گلم در خواب ناز هستی و من تنها نشسته دارم برای عشقم مینویسم. بابایی رفته بهشت رضا پیش پدرش.خیلی دوست داشتم امسال سال تحویل هر سه در کنار هم بودیم اما قسمت نشد .شایانم لحظه های پایان سال  دلهره دارم دچار ترس میشم ترس از وقایعی که قراره تو سرنوشت نوشته شدمون واسمون پیش بیاد.نازنینم تو الان چند روزه سرفه میکنی بردمت دکتر گفت نی نی تون یک کوچولو سرما خورده. ان شاا... زودتر خوب بشی. فرشته نازنینم دیشب بابا بهت عیدی داد                           منم میخوام برم واست باهاش دستگاه بخور بخرم که دیگه سرفه نکنی. تربچه...
10 فروردين 1391

تربچه نقلی...

                         سلام تربچه مامان. دیگه این روزا از فندق شدی تربچه نقلی.                   نازنینم امروز آخرین جمعه سال 90 است. دیشب خونه مامان بزرگ بودیم صبح با              بابایی رفتیم واست خرید کردیم (جنت)بلوز-شلوار-کلاه به محض رسیدن به خونه مامان بزرگ       تنت کردم نمیدونی چقدر ناز شدی دلم میخواست گازت بگیرم. فنچ قشنگم تو دیگه حالا لبخندهای  نازت تبدیل به خنده های با صدای بلند شدند وقتی اینجوری میخندی دل هرآدمی واست غش میره    ...
10 فروردين 1391

جملات جالب کودکیام...

امروز ناخوداگاه یاد جملات جالب کودکی هام افتادم . کشتم شپش شپش کش شش پا را . چایی داغه ، دایی چاقه ! سه شیشه شیر ، سه سیر سرشیر. امشب شب سه شمبه س ، فردا شبم سه شمبه س ، این سه 3 شب اون سه 3 شب هر سه 3 شب سه شمبه س. سپر جلو ماشین عقبی خورد به سپر عقب ماشین جلویی.  شش سیخ جیگر سیخی شش زار سربازی سر بازی سرسره بازی سر سرباز سرسره بازی را شکست. آن مان نماران، دو دو اسکاچی، آنی مانی کَ. لا. چی دختره این‌جا نشسته گریه می‌کنه زاری می‌کنه از برای من یکی رو بزن!! دستمال من زیر درخت آلبالو گم شده!...سواد داری؟!!! نچ نچ نچ ، بی سوادی ؟!  ده، بیست، سه پونزده، هز...
10 فروردين 1391

روز پرستار

لايه‏هاى سنگين حزن بر دل بيمار فرو مى‏نشينند. چشمهاى بى‏رمق او درد را فرياد مى‏كشند. در اين لحظات، تنها سايه پرستار است كه بيمار را در مسير پر فراز و نشيب بيمارى قوت مى‏بخشد. پرستار حرفى از كلام خداوند است، شعاعى از ملكوت پر حشمت است و تابشى از زيبايى انسان واژه ی زیبای “پرستار” یعنی:  پ: پیمان خون بستن برای مهر و ایثار  ر: رفتن به سوی خدمت خلق  س: سربلند و ساده زیست و سختکوش  ت: تکمیل کننده کار طبیبان  ا: الگوی او مظهر تقوا، زینب کبری(س)  ر: راضی و خوشنود از رحمت خدا.  روزپرستار مبارک ر وز پرستار بر تمامی شما سفید بالان مبارک راستی شایان گل...
10 فروردين 1391