شایان و دومین سفر3/10/91
پسر گلم، فندق کوچولوی ما برای دومین بار به سفر رفت البته با هواپیما قبل از رفتن نگران بودم که تو هواپیما نخوابه و بیقراری کنه اما خوشبختانه تمام طول مسیر در خواب ناز بود اما به محض رسیدن به فرودگاه دبی شروع به غر زدن کرد کلی باهاش بازی کردیم اما تا زمانیکه بازی میکرد اروم بود و بعد دوباره شروع میشد.خلاصه همین که به هتل رسیدیم انگار دنیا را بهش داده بودن چنان روی تخت غلت میزد و خودش را پرتاپ میکرد انگار که هیچ لذتی بالاتر از این کار در دنیا نبود. مخصوصا اگه کنترل تلویزیون در دستش بود. ما با این گل پسر بازیهای ابی رفتیم رودخانه موج خیلی براش جالب و لذت بخش بود سینما سه بعدی رفتیم که خوشبختانه خوابید. و با تمام اینکه پسرمون غر زیادی زد ...
عکس شب یلدا
پسر عزیزم، دومین شب یلدا در کنار بودن تو هم گذشت امسال برخلاف پارسال بابایی پیش ما بود و ما هر سه با هم اول رفتیم خونه پدر جون و بعد هم رفتیم خونه عمه افسانه نا گفته نمونه که ظهر هم رفتیم اتلیه و از پسر گلم چند تا عکس گرفتیم . ...
یلدا
پسر عزیزم فردا آخر پاییز است وشب یلدا و این دومین شب یلدایی است که ما در کنار هم هستیم. زیباترینم و بهترینم برای تو سلامتی و شادابی رو میخوام.دوست دارم بهترینها برایت اتفاق بیفتدو همیشه روی صورت مثل ماهت جز لبخند چیزی دیگه نباشه. دوستت دارم شایان عزیزم شب یلدای تو هم پیشاپیش مبارک. ...
13ماهگی
زیباترینم، عشقم،عمرم،نفسم ماهگرد تولدت مبارک. مینویسم... دوستت دارم چون تنهاترین ستاره زندگی منی دوستت دارم چون تنها ترین مصراع شعر منی دوستت دارم چون تنها ترین فکر تنهایی منی دوستت دارم چون زیباترین لحظات زندگی منی دوستت دارم چون زیباترین رویای خواب منی دوستت دارم چون زیباترین خاطرات منی دوستت دارم چون به یک نگاه عشق منی دوستت دارم چون دوستت دارم… ...
عکس 3*4
عکس 3در4 پسر نازم در سن یک سالگی 18 ابان 91 ...
برای شایانم
از جنس کدام نــــور بودی ستاره من؟ که جسارت بــــا تو بودن در من جنبید؟ و من چه عاشقانه به رویت لبخنـــــد زدم …و تو چه مهربانانه لبخندم را پاسخ گفتی و ایـــــــن شد… عاشقانه ی آرام “مـــن و تـــــو” ...
بدون عنوان
پسر زیبایم ،نازنیم در تاریخ91/08/25روز پنچ شنبه برای واکسن یک سالگی با بابایی بردمت مرکز بهداشت. تو راه غصه میخوردم که کوچولوی من باید تو بازو نازش سوزن فرو بره اما چاره ای نبود واسه سلامتیت لازمه. بعد از نیم ساعت معطل شدن نوبت ما شد. الهی بگردم که ققط جیغ زدی گریه میکردی اما اشکی در کار نبود. ظهر هم سالروز فوت بابا بزرگت بود که بابایی ساعت 1 اومد دنبالمون و رفتیم واسه مراسم تو هم که ماشاا... هر کی میگفت شایان تو بغلش بودی. خلاصه هر چی مامانت از این کار بدش میاد تو بیشتر تو بغلا میچرخیدی. جیگر مامان ،زیباترینم، امیدوارم همیشه در پناه خدا و در کنار مامان و بابا شاد و خرم باشی. ...
بدون شرح
آش دندونی پسرم تیر91 اینم شاهکار پسرم ...
تولد تولد
سلام به پسرگلم،زیباترین و بهترین برای من. نازنینم اول از همه منو ببخش که نمیتونم سریعتر از این به وبلاگت سر بزنم. عمر من تو الان یک سالت شده و من از خدا ممنونم که چنین فرشته ای رو به من و بابایی داده. انگار همین دیروز بود که برای اومدنت هر روز تعداد روزهای تقویمو میشمردم و تو بالاخره در یک شب برفی و سرد پاییزی زودتر از موعد مقرر اومدی. یک سال را در کنار هم گذراندیم و امیدوارم خدا تو رو همیشه سالم وسرحال برای ما نگه داره. عزیزم تولد تورو 13 ابان گرفتیم چون مامانت روز دیگه ای بیکار نبود. جوجه کوچولوی مامان متاسفانه تو گرفتن عکس با ما همکاری نکردی.اما این مهمونی کوچیک به خوبی برپا شد. عزیزم امیدوارم بتونم هر سال این چشن هر چند کوچول...