شایانشایان، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 28 روز سن داره

شایان مرد آهنی

باغ وحش

سلام پسر گلم. امروز24 ابان ماه92 روز جمعه من و تو و بابایی صبح باهم رفتیم باغ وحش تا حالا اونجا نبرده بودیمت اولین بار بوداما از جلوی درب ورودی شروع به غر زدن کردی هنوز 4قدم نرفته بودیم که چشمت به بازیهای بادی افتاد و دیگه تموم از جات تکون نخوردی بعد هم که رفتی داخل انگار جز استخر توپ هیچی دیگه نمیدیدی خلاصه بعد از کلی بازی با هزار زحمت اوردیمت بیرون اما تازه شروع شده بود هرچیزی که دست هرکس و هر جایی دیدی میخواستی به تنها چیزی که توجه نشون ندادی حیوونا بود. بعد هم اسب سواری کردی که خیلی دوست داشتی.دم درب هم بادکنک خریدی وبه هدفت رسیدی اینم یک روز تعطیل ما   ...
24 آبان 1392

تولد 2 سالگی

  شایان عزیزم:   قطرات باران، طراوت شادابی یک دل خوش از بودن ترا به زمینی که سهم من از هستی است،  هدیه می کنند.صدای تق تق باران روی شیروانی دل من ، هوس یک استکان چای داغ را به شکرانه تماشای وجود تو ، مهمان می کند. آبان نامی آشناست که من با آن سابقه دوستی دو ساله دارم.و هفدهم این ماه نقطه عطف من و دلخوشی هایم از زندگی است. این روزها خیالم آغشته به توست و تو در وجود من حکمرانی می کنی. باز آبان شد و میتونم با صراحت بگم هر سال 12 ماه من به انتظار آبان دیگری برای قدردانی از خدا برای نعمت وجود تو و شادی بودنت ، پشت پنجره دل می نشینم.     از روزی که صدایت در وجودم طنین انداز شد،شتا...
17 آبان 1392

برای پسرم

سلام بر پسر زیبایم ، نازنینم خیلی دوست داشتم که بتوانم برایت بیشتر بنویسم اما تو هر روز که بزرگتر میشوی شیطنتهایت هم بیشتر میشه و وقت مامان کمتر. شایانم تو در استانه دو سالگی هستی و باورم نمیشه که پسرم داره مرد میشه شایان کوچکم ،روزی خواهد رسید که تو تکیه گاه ما خواهی بود و امیدوارم همه مادران و پدران همیشه شاهد موفقیقت فرزندان خود باشند. پسر قشنگم هر جای خونه که پا میذارم تو با دستان کوچولویت یک ماشین پارک کردی تمام خونه شده پارکینگ و جالبه هر جا هم میری فقط ماشین  میخری تبلت مامانتم که کلا شده مال تو جالبه به خودمم نمیدی. مهربونم لبخند تو هر صبح به من نیرو میده امیدوارم همیشه بخندی. عزیزم پیشاپیش عید غدیر به تو...
30 مهر 1392

بدون عنوان

          نٍ تو... من لبریزم .. لبریز از حرفهایی که هرگز نخواهم گفت و حس هایی که همیشه مرا دچار است . حالتی عجیب در من که حاصلش به شدت سکوت است و خاموشی ؛ و نگاهی خیره که مرا با خود به دور دست های تاریخ ِ خود می برد . دوست دارم تمام شب را رانندگی کنم تنها ، تا سپیده ، و با آهنگی که مرتب در گوشم می خواند هم صدا شوم ..   ...
11 شهريور 1392

بدون عنوان

پسر زیبایم 8 شهریور سالروز ازدواج من و بابایی بود وارد سال 6 زندگی شدیم ازدواجی که ثمره ان فرشته زیبا و کوچولویی بنام شایان است. فرشته ای که با امدنش مهربونی با خودش اورده.خنده هایت برایم ارامش میاورد هرگاه که به سمتم میایی وتو را در آغوش میگیرم تمام وجودم سرشار از تو میشود. پسر زیبایم بازی کردن با تو خیلی لذت بخش است و بودنت در کنارمان لذتهای زندگی را بیشتر کرده است. عزیزم میدانم هنوز نمیتوانی این احساسات را درک کنی اما روزی که خودت فرزند داشته باشی معنای تمامی واژه ها را درک خواهی کرد. خیلی وقتها دوست دارم بیایم و برایت بنویسم تا تو بدانی که چقدر دوستت دارم اما فندق کوچولوی من درگیریهای روزمره اجازه این کار را به من نم...
11 شهريور 1392

بدون عنوان

    سلام بر بهترین پسر دنیا. فرشته مهربون و زیبایی که هرچه میبویمش و هرچه میبوسمش بیشتر میخوامش و از او سیر نمیشم با تمام شیطنتهایی که این روزا داری اما باید یک لبخند وبا یک چشمک زیبا همه چیز فراموش میشود و باز تو را میخواهم و خدا را شکر که تو را دارم عزیزم برایت از کودکیهایت مینویسم هر چند که گرفتاریها روزمره کمتر این اجازه را به من میدهد اما من تلاشم را خواهم کرد.هفته پیش رفتیم سفر من و تو و بابایی و خاله ها. اینبار برخلاف دفعه قلب خیلی خوش گذشت پسرم خیلی خوشحال بود دیدن طبیعت و راه رقتن براش جالب بود اصلا دوست نداشتی تو ماشین باشی اصرار فراوان برای پایین رفتن داشتی. رفتیم شب اول بندر ترکمن واسه دیدن بازار که رفتیم پسر ...
1 شهريور 1392

شایان و 21 ماهگی

سلام تفسم،سلام عشقم و سلام عمرم خیلی وقته برات ننوشتم عزیزم خیلی درگیرم تو هم که این هفته مریض شده بودی و مامانت همش غصه تو رو میخورد که یکوقت خدایی نکرده حالت بدتر نشه که بخیر گذشت. زیباترینم هر چی زمان میگذره بر شیطنتهای تو افزوده میشه و من و بابایی باید بیشتر با تو زمان سپری کنیم. زیباترینم این هفته خیلی شبها بهونه میگرفتی و اصلا درست نمیخوابیدی مارو خیلی نگران کردی فرشته مهربونم اما صبح که بیدار میشدی و لبخند میزدی همه چی فراموش میشد. پسرم در استانه 21 ماهگی هستی همش ماشین بازی میکنی و ماشیناتو تو هر سوراخی که پیدا میکنی پارک میکنی. به مامان و بابا چشمک میزنی من فدای اون همه شیرین باریهای تو بشم گل پسرم. عاشق بیرون رفتن از خونه ای. و...
20 تير 1392

از شیر گرفتن

  سلام بر بهترین پسر دنیا. عزیزم امروز 5شنبه 31 خردادو ما امشب به مهمانی عروسی دعوتیم. اما من هنوز نمیدونم میخوام برم یانه. این روزا خیلی خسته و بی حوصله ام. شایانم چند وقتی بود که به فکر از شیر گرفتن تو بودم اما هر وقت به چهره معصومت نگاه میکردم پشیمان میشدم. اما کار به جایی رسید که تو وقتی من در خانه بودم بخوبی غذا نمیخوردی و فقط به یک چیز فکر میکردی تا بالاخره هفته پیش عزمم را جزم کردم و به تو شیر ندادم  فقط دو بار استفاده از تلخک باعث شد که تو معنی کلمه تلخ بودن بفهمی. روزای اول گاهی فراموش میکردی و به طرفم میومدی اما با شنیدن کلمه تلخ اخم میکردی و میرفتی. شب اول و دوم خیلی بیقراری کردی طوریکه خودمم گریه میکردم اما چاره...
30 خرداد 1392

برای پسرم

شایان عزیزم،پسر مهربونم،نمیدونی چقدر دلتنگ تو هستم. با وجودیکه فقط 3 ساعت از ندیدنت میگذرد اما دلم به اندازه یک دنیا برای تو تنگ شده. قشنگم نگاه معصومت را میپرستم اما نمیدانستم که گاهی باید... میدونی عزیزم دوست ندارم بعضی جملات کامل بشن اما همیشه دلم میخواهد که تو بهترین ها رو داشته باشی.زیباترینم گاهی فکر میکنم که لیاقتت بالاتر از خیلی چیزهاست اما تو حالا پیش من و برای من هستی دوست ذارم تمام دنیا بی کم و کاست مال تو باشد. دلم میخواهد هیچگاه غصه را در چشمان زیبایت نبینم و بخاطر همین برای تو تلاش خواهم کرد. نگرانیهایی که گاهی اوقات از زندگی روزمره به تو هم القا میشود بیش ازهر چیز خودم را نگران میکند و باز برخود لعنت میفرستم که چرا بخاطر تو...
25 خرداد 1392