شایانشایان، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 28 روز سن داره

شایان مرد آهنی

یک ساله شدنت مبارک

    لبخندی زدی و آسمان آبی شد شبهای قشنگ تیره مهتابی شد پروانه پس از تولد زیبایت تا آخرعمر غرق بی تابی شد پسر عزیزم ، شایان مهربونم   ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ تولد تولد تولدت مبارک                             مبارک مبارک تولدت مبارک   بیا بندازیم امشب یه عکس یادگاری           همین شب که شکفتی مثل گل بهاری اشک شادی شمع و نگاه کن  ...
18 آبان 1391

بدون عنوان

    چه خوب شد که آمدی... خانمان غرق سکوت بود ، دلهایمان سرد و شکسته ، هر روزمان مثل دیروز و هر ثانیه بانگ تکرار ، جان یخ زده ما حسرت گرمای تو را داشت . تو که آمدی ؛ زمستان را بهاری کردی و تمام گلها به حضور قدمت سبز شدند و از  آسمان برف شادی بارید . تا به حال اینقدر خدا را نزدیک احساس نکرده بودیم ، بویت بوی بهشت ، نفست عطر بهار و نگاهت حضور مقدس خدا و تو بودی این فرشته خاکی . چه خوب شد که آمدی و شدی همه دنیای ما. تو که می خندی روحمان تازه می شود و هر آهنگ صدای تو ما را به آنجا می برد که فرشته چنگ می نوازد . کاش دنیا روی لبخند تو توقف می کرد که از آن شور بهشت می بارد و باز هم چه خوب شد که آمدی ... ...
26 مهر 1391

11 ماهگی

                                                          شایان عزیزم ،پسر مهربونم     ماهگیت مبارک.   توبهار عمرمنی عزیز من  واسه پائیز دلم تو چاره ای  شب و روزش دیگه فرقی نداره  تو تموم لحظه هام ستاره ای     ...
17 مهر 1391

بدون عنوان

به خاطر قامت کوچک تو در دست های بزرگ من به خاطر لب های بزرگ من بر گونه های لطیف تو به خاطر مشت کوچک تو به دور انگشت سبابۀ من به خاطر تو به خاطر تو تمام قد؛ ایستاده ام...       ...
11 مهر 1391

شایان و ..

  سلام پسر گلم. الان که من دارم مینویسم روز 3شنبه 11 مهر سال91 و بابایی رفته بیرجند تو هم در خواب ناز هستی. مهربانترین پسر تو خیلی خوش اخلاقی صبح که از خواب پا میشی خنده روی لبانت داری .با وجود اینکه تا به حال 5 تا دندون در اوردی اما اصلا بهانه گیری نکردیو الان نزدیک یک ماه که گل نازم ، فندق کوچولوی خونه ما سرماخوردگیش کاملا خوب نشده فدات بشم که داروهاتو بدون غر زدن میخوری. گاهی با خودم کر میکنم خدا چه فرشته زیبایی رو به من هدیه داده. دیشب که بابایی میخواست بره اونقدر معصومانه بای بای میکردی. واما عزیز دلم میدونی که تو خونه دیگه هیچکدوم از وسایل از دست شیطنتهای تو در امان نیستند. کنترل ،تلفن،موبایل،اما با هرکدوم فقط چند دقیقه با...
11 مهر 1391

شایان در تولد

پسرم برای اولین بار در چهارشنبه8شهریور91 به تولد دعوت شد و  چون زیاد جای شلوغ نمیبرمش نگران بودم که اذیت نشه.تولد دختر داییش مهشید بود. اما علیرغم افکار من پسرم خیلی آروم بود تو بغلم نشسته و به بچه ها نگاه میکرد و میخندید. اما نتونستم ازش عکس بگیرم از بس که تکان میخورد.اما اخر مهمونی از اونجایی که راه رفتنو دوست داشت بهونه میگرفت که زیر بغلشو بگیرم و راه ببرم خلاصه کمرم راست نمیشد. اما از اون روز با هر صدای موزیک یا آهنگی شروع به دست زدن میکنه. اینم چند تا عکس از گل پسرم     شایان-مهشید-بیتا   ...
21 شهريور 1391

شایان در حیاط

پسر کوچولوی دیگه واسه خودش آقایی شده هر کی میخواد از خونه بره بیرون سریع میره تو بغلش. علاقه به بیرون پیدا کرده و هر چقدر هم خسته باشه بیرون خونه آرومتره. واسه همین بعضی روزا که کارم کمتره میبرمش تو حیاط تا روروئک سواری کنه.   ...
21 شهريور 1391

10 ماهگی

شایانم،پسرم 10 ماهگیت مبارک. از روزی که صدایت در وجودم طنین انداز شد، شتاب تپیدن قلبم رو به فزونی یافت امروز ثانیه ها نام تو را فریاد می زنند و من در اوج عشق، خود را در پستوی زمان تنها حس نمی‌کنم.  دوستت داریم.             مامان و بابا  ...
17 شهريور 1391

سیر تکامل شایان

پسرم الان 9 ماه و 14 روزشه. واسه خودش آقایی شده. به نظرم خیلی گل پسر باهوش و عاقلیه. اصلا مامانشو اذیت نمیکنه .ارومه و جز لبخند چیزی تحویل کسی نمیده.نازنین من الان به طور کاملا حرفه ای روروئک سواری میکنه.به خوبی غلت میزنه و وقتی دمر میذارمش دنده عقب میره چند روزه تلاش میکنه که به سمت جلو حرکت کنه اما هنوز موفق نشده.با هر چیزی جدیدی که بدستش برسه بازی میکنه اما بهد چند روز تموم میشه و باید به فکر یک وسیله جدید بود فقط از کنترل و موبایل مامانش خسته نمیشه. و اما حالا کنار میز غذا با مامان و باباش غذا میخوره ولی فقط غذاهای خودشو. چیزهای زیادی رو دیگه بهش میدم مثل سوپ. کته و گوشت. زرده تخم مرغ. سیب زمینی و هویج ابپز. سرلاک خرماو خرما.اب گ...
1 شهريور 1391